loading...
مهاجران
محمدحسن اصل روستا بازدید : 198 شنبه 13 اسفند 1390 نظرات (0)

و هستي را در ذهن توسعه مي دهیم و آ ا را به

همراه تصور عدم تناهي با هم جمع مي كنیم، آن -

گاه تصور مركب خدا را از آن مي سازيم. گرچه

خداوند در ذات خود بسیط است، اما ما چیزي

از كنه ذات او نمي دانیم. همان طور كه از ذات

واقعي یك ریگ هم چیزي نمي دانیم. درك ما از

صفات خداوند نیز در چارچوب تصورات مر كب

حاصل از احساس و ادراك شكل مي گيرد.

در ابتداي فصل اول كتاب چهارم جستار در

علم از نظر من » : باب علم انسان مي گوید

نیست مگر پي بردن به پیوستگي و تطابق یا

این .« عدم تطابق و ناپیوستگي بين تصورات

تطابق از نظر لاك، چهار نوع است : یكي عینیت

یا تفاوت، مثل این كه آ بي غير از زرد است .

دوم، اضافه كه مراد از آن درك نسبت میان

دو تصور است . سوم، تلازم وجود، مثل این كه

آهن، خاصیت انفعال مغناطیسي دارد با این كه

قابلیت ذوب در دماي خاص، ملازم با وجود

طلاست. چهارم، وجود واقعي است؛ مثل این كه

مي گوییم طلا هست (به نحو قضیه هلیه بسیطه). ٩

سؤالي كه پیش مي آید، این است كه اگر علم،

صرفاً ادراك تطابق یا عدم تطابق تصورات خود

لات فرد خیال باف 􀐟 ماست، چه فرقي است میان تخی

و تحقیق یك محقق؟ مسلماً ارزش علم به

واقع نمایي آن است . لاك در فصل چهارم مي گوید

مي توان از مطابقت تصورات بسیط با واقع

اشیاء مطمئن بود؛ زیرا ذهن نمي تواند اینها

را بسازد؛ بنابراین، محصول ناچیزي است كه

از راه طبیعي در ذهن اثر گذاشته است . ١٠ سپس

براي دفع این شبهه كه از كجا مي دانید این

طریق طبیعي تأثيرگذاري اشیاء در ذهن صادق

است؟ اضافه مي كند این امر بر اساس حكمت

بالغه آفریدگار، طوري ترتیب داده شده است

كه قادر به تشخیص و بهره برداري درست از آن

باشیم.

٣٨

سال دوازدهم/ شماره چهل و هشتم / زمستان 88

در خصوص تصورات مركب كه ذهن، آا را

ساخته و بدل هیچ چیز معیني نیست، لاك با

نوعي مماشات اظهار مي دارد اگر آا به وجودي

از وجودات خارجي به عنوان این كه اصل

آاست، تطبیق داده شود، مطاب قتي را كه لازمة

علم است، فاقد نخواهد بود؛ زیرا در تمام این

نوع افكار و استدلال ها، منظور ما این است

كه اشیاء با تصورات ما همسویي دارند. ١١

قابل پیش بیني است كه این نگاه، زمینه ساز

نظریه انسجام گروي و فاصله گرفتن از نگاه

رئالیستي و در افتادن به ورطة شكاكیت در

حوزة معرفت شناسي خواهد بود؛ به خصوص در

فضاي هستي شناسي سكولار كه توجیهات

غایت شناسانه در باب ساختار طبیعت و فرایند

طبیعي شناخت را بر نمي تابد.

نكتة دیگري كه در این جا به طور مختصر به

آن اشاره مي كنیم، جایگاه و نقش عقل در

ادراكات بشري در اندیشه لاك مي باشد. در فصل

١٧ كتاب چهارم جستار مي گوید در وراي حس

به آن اشاره شد 􀐴 خارجي و حس دروني كه قبلا

قوة عقلاني انسان قرار دارد كه در راستاي

توسعة علوم و معارف ما متكفل چهار عمل مهم

است: ١. كشف دلایل و شواهد ٢. تنظیم و

تنسیق آا به روش صحیح ٣. درك ارتباط میان

آا و یافتن حد وسط ۴. استنتاج از این

مقدمات. این مراحل با اتكا به یك قوة خدا

داده و ذاتي در انسان انجام مي گيرد؛ نه این

كه متوقف بر تعلّم روش هاي قیاسي در منطق

ارسطویي و امثال آن باشد.

نكته مهم در سخنان لاك، رابطة عقل و ايمان

است. او مسائل را به سه قسم تقسیم مي كند .

یكي مطابق عقل كه مي توان از طریق آزمایش و

قیاس به صحت آن پي برد . دوم، مخالف عقل كه

مغایرتش با قواعد عقلي روشن است . سوم،

مافوق عقل و آن قضایایي است كه نمي توان بر

٣٩

بررسی انتقادي مبانی سیاست در اندیشه جان لاك

اساس قواعد عقلي نسبت به صحت و سقم آن

قضاوت كرد . لاك، تصدیق به قضایایي را كه

حاصل قیاس عقل ي نیست . و صرفاً بر اساس

اعتماد به واضع آن صورت گرفته است، ايمان

مي نامد و این نوع اكتشاف را متكي به وحي

مي داند. آنچه از طریق وحي، كشف شده، از سه

حال خارج نیست . اگر طریق عقلي نیز براي

كشف آن باز باشد، دیگر حاجتي به وحي نیست .

اگر قواي معرفتي بشر براي شناخت آن نارساست

(مثل اخبار روز رستاخیز ) به عنوان مسائل

فوق عقل، موضوع خاص ايمان واقع مي شود و اگر

وحي بر خلاف دلیل عقل باشد . (مثل این كه

بگوید یك جسم در آن واحد در دو جا باشد )

این قابل قبول نیست . البته باید توجه كرد

قابل اسناد به خداوند هم نیست . از نظر لاك،

شكي نیست كه وحي الهي، صحیح است، اما بررسي

ظواهر معاني كلمات وحي و كشف مراد واقعي

آن و اسناد مفاد آن به شارع بر عهدة عقل

است. لاك تأكید مي كند نمي توان هر آن چه را كه

مخالف احكام صریح عقلي است به عذر این كه

موضوع ايمان است و عقل در آن راه ندارد،

مورد تصدیق قر ار داد و به دیگران تحمیل

كرد.

در فصل ١٩ همان كتاب مي گوید عقل، نوعي

وحي طبیعي است كه طي آن منبع نور الهي از

طریق قواي طبیعي بشر حقیقت را به او تعلیم

مي كند. همان طور كه وحي نیز نوعي عقل طبیعي

است كه همان منبع از طریق بيروني، اكتشافاتي

را به بشر عرضه مي دارد و البته صحت این

طریق و احراز وحي بودن آن با اتكا به عقل

تصدیق مي شود. لذا كساني كه به منظور باز

كردن راه براي وحي، عقل را به كنار مي ند،

در واقع، نور هر دو را خاموش مي كنند . لاك،

همان طور كه به استفاده از عقل در علم طبیعي

معتقد است، در عرصة دین و اخلاق هم عمیقاً

۴٠

سال دوازدهم/ شماره چهل و هشتم / زمستان 88

به این امر اعتقاد دارد . او ايمان راستين را

مبتني بر عقل مي داند. لاك به سندیت كتب مقدس

مسیحي ايمان داشت، لكن نسبت به سنت مسیحیت

رسمي در تفسير و تأویل آن كه صبغة بشري دارد،

به طور جدي منتقد است.

بنیان اخلاق

لاك در فصل سوم كتاب اول جستار به سراغ

اصول عملي فطري مي رود كه همان قواعد اخلاقي

است. در آن جا نیز عیناً همان اظهارات قبلي

در رد اصول فطري را مطرح مي كند و مي گوید :

هیچ گونه اصول اخلاقي مورد اجماع نزد همگان

نوع مردم در خصوص 􀐴 وجود ندارد . اگر مثلا

لزوم رعایت عدالت و وفاي به عهد توافق

دارند؛ به ا ین دلیل است كه با مصالح جامعه

آنان سازگار است و براي آا نافع است . نه

این كه یك اصل فطري باشد . لذا جمع دزدان هم

در عين این كه در میان خود، این اصل را

رعایت مي كنند، در به یغما بردن اموال

دیگران، تردید به خود راه نمي دهند.

مدافعان اصول فطري مي گویند ولو مر دم در

عمل به این اصول پاي بند نباشند، اما در

نظر و باور خود، آا را قبول دارند . لاك در

ر باورهاي مردم، عمل 􀐟 پاسخ مي گوید بهترین مفس

آاست. اصول فطري اخلاقي كه فقط در عالم نظر

باقي بماند، امري بیهوده و لغو است . در عين

حال، لاك مي پذیرد در اد بشر، رغبت به خوشي

و نفرت از رنج و تعب وجود دارد و این دو

به عنوان اصول عملي طبیعي، دائماً اعمال ما

را هدایت مي كنند. او مانند هابز، اینها را

از قبیل تمایلات طبیعي بشر مي داند؛ نه یك

اصل فطري كه حاصل تأثير حقیقت در فاهمه

انسان باشد.

وقتي منشأ اذعان به اصول اخلاقي، منا بع

مترتّب بر آا باشد، از آن جا كه هر قومي

۴١

بررسی انتقادي مبانی سیاست در اندیشه جان لاك

ممكن است منفعت و سعادت خود را در چیزي

متفاوت ببیند و آرزوهاي مختلفي داشته باشد،

اصول اخلاقي هم نزد آنان متفاوت خواهد بود

و در قواعد اخلاقي همواره اختلاف عقیده وجود

خواهد داشت. ١٢

لاك بين قانون فطري كه مورد انكار او ست و

قانون طبیعت كه فراتر از قوانين موضوعه به

آن اذعان دارد و آن را پشتوانة بسیاري از

استدلال هایش قرار مي دهد، فرق مي گذارد . از

نظر او قانون طبیعت از قبل در ذهن ما

مركوز نیست . ابتدا نسبت به آن جاهلیم سپس

با به كار بردن قواي طبیعي خود از آن اطلاع

پیدا مي كنیم. ١٣

لاك در جست وجوي خاستگاه معرفتي ارزش ها و

الزامات از یك سو به تبع هابز بر واقعیت

عواطف و تمایلات منفعت طلبانه بشر به نحوي

بریده از غایت اندیشي متافیزیكي تكیه

مي كند و نوعي رویكرد طبیعت گرایانه و لذ ت

اندیشانه در پیش مي گيرد كه این امر با

انكار اصول فطر ي و نگاه تجربه گرایانه او

سازگار است . از طرف دیگر با تأكید بر

توانایي هاي عقل، به عنوان یك منبع ادراك

مستقل و نه صرفاً ابزار پردازش دریافت هاي

تجربي و خادم امیال و عواطف، از قوانين

طبیعي مكشوف توسط عقل غایت اندیش دم مي زند.

او حتي اخلاق را مانند ریاضیات، ی ك علم

استدلالي و برهاني قلمداد مي كند كه مي تواند

نتایج معرفتي متیقّن به دنبال داشته باشد . ١٤

از این رو نوعي رویكرد عقل گرایانه در پیش

مي گيرد كه نتیجه آن، پذیرش یك سلسله اصول

جاودانة فرااجتماعي و فرا تاريخي و پیچیدن

نسخة واحد براي بشر است.

تهافت میان این دو رویكرد را باید به

سیاهه دوگانگي هاي حاكي از التقاط فكري یا

􀐟 مماشات هاي احتیاط آمیز او به مناسب ت جو

۴٢

سال دوازدهم/ شماره چهل و هشتم / زمستان 88

زمانه اضافه كرد.

در فقره ۴٢ فصل ٢١ كتاب دوم جستار

مي گوید: آن چه را كه در ما تولید خوشي یا

لذت مي كند خوب و آن چه را كه در ما تولید

ناخوشي یا ألم مي كند، بد مي نامیم . البته

خوشي و ناخوشي، دو مراتب است؛ لذا در میان

اینها همواره عالي ترین درجه خوشي و كم ترین

درجه ناخوشي یا ضروري ترین و فوري ترین

اینها ترجیح داده مي شود. در فقرة ۵ فصل ٢٨

همان كتاب مي گوید:

خير و شر چیزي نیست مگر لذت و ألم یا آن چه

موجب لذت و ألم است . بنابراین، خير و شر

اخلاقي عبارت است از توافق یا تباین افعال

ارادي با یك قانون ناشي از حكم قانون گذار

كه به موجب آن قانون و با ا رادة آن

قانون گذار، ما به واسطة رعایت یا عدم رعایت

آن مستوجب پاداش یا كیفر مي گرديم.

از نظر لاك، وضع قانون براي ادارة اعمال

مردم بدون حمل آن بر خير و شر و الزام فاعل

به مراعات آن به واسطة پاداش یا كیفر،

باطل و لغو است . هر جا قانوني فرض مي شود،

باید پاداش و كیفري هم فرض شود كه محصول

ذاتي خود این اعمال نیست و الا اگر اعمال في

نفسه نتایج مطلوب یا نامطلوب داشته باشد،

حاجتي به وضع قانون نخواهد بود.

لاك در ادامه مي گوید قوانين اخلاقي سه گونه

ف طاعات و معاصي 􀐅 است: ١. قانون شرع كه معر

است و پاداش و كیفر اخروي توسط خداوند،

ضامن اجراي آن است و افعال ما بدین وسیله

مصداق طاعت یا گناه به حساب مي آید. قوانين

الهي یا با نور طبیعت [عقل] یا با ن داي وحي

به ما واصل مي گردد. خداوند از این طریق،

ما را به خير اكمل هدایت مي كند و قابل

انكار نیست كه او حق دارد چنين كند، چون ما

مخلوق او هستیم . ٢. قوانين مدني كه توسط

حكومت و براي حراست از جان و مال مردم وضع

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 29
  • کل نظرات : 8
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 20
  • بازدید ماه : 62
  • بازدید سال : 249
  • بازدید کلی : 16,467