loading...
مهاجران
محمدحسن اصل روستا بازدید : 203 شنبه 13 اسفند 1390 نظرات (0)

توافق عمومي، بزرگ ترین دلیلي است كه

براي اصول فطري اقامه شده است؛ حال آن كه

این امر نمي تواند فطري بودن چیزي را 􀐴 اولا

ثابت كند؛ زیرا ممكن است این توافق، علت

دیگري به جز این داشته باشد . ثانیاً چنين

ه استحاله 􀐟 توافقي وجود ندارد . در مثل قضی

آنچه هست هست و محال » اجتماع نقیضين مي گویند

لكن اطفال ،« است شي واحد هم باشد هم نباشد

و افراد ناقص العقل هیچ تصوري از این قبیل

قضایا ندارند.

گاهي گفته مي شود انسان وقتي به رشد عقلي

مي رسد و شروع به استفاده از عقل خود

مي كند، آن وقت است كه به اصول فطري پي

مي برد و همين براي اثبات فطري بودن آن كافي

است. لكن مسئله از دو حال خارج نیست : یا

اینطور است كه این اصول به طور مادرزادي،

مركوز ذهن بوده و الأن معلوم و مشهود

مي گردد یا الأن توسط عقل كشف مي شود . فرض

دوم، مستلزم این است كه هر حقیقتي را عقل

براي ما كشف مي كند. فطري و جبلّي ذهن در

نظر بگيريم . فرقي بين اصول اولیه ریاضي و

اصول نظري مستنتج از آا باقي نمي ماند . از

این گذشته، عقل، قوه اي است كه صرفاً

مي تواند با كاوش و تأمل از قضایاي معلوم،

قضایاي مجهول را استنتاج كند . لذا فطري

بودن و نیاز به تعقل با هم منافات دارد .

فرض اول هم نادرست است؛ زیرا نمي توان

پذیرفت حقایقي در روح آدمي حك شده باشد،

ولي روح نسبت به آن درك و شعوري نداشته

باشد. ممكن نیست حقیقتي در ذهن باشد، ولي

مورد فكر نباشد.

از نظر لاك، شناخت ضمني یا ناخودآگاه، یك

مفهوم پا رادوكسیكال است؛ اگر متعلق شناخت

در ذهن حاضر نباشد، شناختي هم در كار

نیست. ٥ به علاوه در بسیاري كودكان كه علائم

٣٢

سال دوازدهم/ شماره چهل و هشتم / زمستان 88

اعمال عقل در آا مشاهده مي شود و نیز

بسیاري از مردم بي سوادي كه سال ها از

بلوغشان مي گذرد، مي بینیم اندكي هم راجع به

این قضایا فكر نكرده اند. یك كودك نمي داند

سه و چهار، هفت مي شود . او این قضیه را

تصدیق نمي كند، مگر وقتي كه بتواند تا هفت

بشمارد و تصور تساوي را یاد بگيرد و نام

این كلمات را بداند . تصدیق به اصول كلي،

مثل اصل هو هویت و استحاله اجتماع نقیضين

نیز بعد از آشنایي با تصورات و اصطلاحات

كلي مر بوطه حاصل مي شود، نمي تواند فطري

قلمداد شود . اگر در احوال نوزادان دقت

كنیم به سختي مي توان پذیرفت كه آا به جز

چند تصور ضعیف مثل گرسنگي و تشنگي و برخي

دردها كه در رحم مادر حس كرده اند با خود

به همراه آورده باشند.

اما این كه ذهن انسان، گاهي به محض تقریر

مطلب بدون نیاز به استدلال به آن تصدیق

مي كند، این نیز دلیل بر فطري بودن موضوع

نیست. و الا باید گفت هر آن چه مردم به محض

شنیدن، تصدیق مي كنند، فطري است (مثل این كه

یك و دو مساوي است با سه ) مسئله وضوح و

بداهت، غير از فطري بودن است.

قبل از عبور از این بحث به بر خي غفلت هاي

لاك در این زمینه به اجمال اشاره مي كنیم. او

تصور مي كند اگر گفتیم یك تصدیق یا حكم،

فطري است، لازم است مفردات قضایایي كه

به صورت 􀐴 مصداق آن حكم قرار مي گيرد، قبلا

اطلاعات ذخيره شده تصور شده باشد . گویا قوه

تشخیص همانندي یا تفاوت بعد از مشاهدة برف

و گچ یا ذغال و دوده و آشنایي با نام

آن چه 􀐴 اینها حاصل مي شود، حال آن كه اولا

مي گوئیم فطري است، تصدیق است نه تصور و

تصدیق حكم است و حكم، كار ذهن است از مجراي

حواس وارد ذهن نشده است . ثانیاً حكم غير از

٣٣

بررسی انتقادي مبانی سیاست در اندیشه جان لاك

قضیه است، ربطي به عالم قضیه و ادات زباني

ندارد. قضایاي م تعددي با مفردات و الفاظ

گوناگون مي توانند مصداق حكم واحد باشند .

ثالثاً این طور نیست كه همه احكام با دخالت

حس و تجربه و آزمایش یا از طریق استدلال به

نتیجه برسد؛ چنان كه در بدیهیات اولیه، این

چنين است . رابعاً درست است كه یك تصدیق

بالفعل، مستلزم وجود چند تصور است و بدون

تصور موضوع و محمول، اسناد جزئي میان این

دو معنا ندارد، لكن تصدیق بالقوه و به

تعبير بهتر، برخورداري از قوة تشخیص، مشروط

به تحقق تصورات جزئي و مصادیق مربوط نیست .

آنچه بعد از عرضة تصورات محقق مي شود، صدور

حكم و فعلیت یافتن تصدیق است، اما قوة

ادراك و داوري از قبل حاصل است . این طور

نیست كه قوة تشخیص همانندي یا تفاوت بعد از

روبه رو شدن با اشیاء نامبرده یا آشنایي با

نام آا براي انسان حاصل شود . آن منطق

عقلي كه پشتوانه قیاس و استنتاج عقلي و

نتیجه گيري هاي تجربه است، خود از همين قبیل

است.

باید توجه داش ته باشیم از دیدگاه نظریه

فطرت، انسان نه لوح سفید فاقد گرایش است و

نه داراي ادراكات و گرایش هاي فعلیت یافته،

بلكه مراد این است كه از ابتدا یك نوع

زمینه و استعداد در او هست مانند آن چه

در بذر یك گیاه فته است كه عوامل بيروني

مي تواند در رشد و فعلیت آن ی ا بالعكس در

خمول آن مؤثر باشد . البته واضح است كه

موضوع بحث ما انسان طبیعي است نه مواردي

مثل دیوانگان . و نیز نشانه هاي ظهور و

فعلیت این استعدادها را باید در دورة بلوغ

و رشد عقلي سراغ گرفت . همان طور كه وقتي

مي گوئیم تكلّم و راه یافتن یا روییدن مو

براي انسان، یك امر طبیعي است از هنگام

٣۴

سال دوازدهم/ شماره چهل و هشتم / زمستان 88

تولد نوزاد همة اینها حاصل نیست.

اما این كه مي گوییم قوة اذعان به اصل

هوهویت و استحالة اجتماع نقیضين در كودكان

هم هست، تنها راه اثبات آن، این نیست كه

آا در قالب اصطلاحات منطقي و قضایاي زباني

به این اصول اذعان داشته باشند، ما

مي توانیم از رفتارهایشان باور به این اصول

نزد آنان را بیابیم . براي مثال، وقتي كودك

در سر راهش با یك درب روبه رو مي شود، این

طور نیست كه رفتار متناقضي از او سر بزند

و با یك دست سعي كند درب را هل بدهد تا

باز شود و با دست دیگر سعي كند آن را بكشد

تا بسته شود . او مي فهمد این نشدني است .

سخن این است كه قوة تشخیص این امر از

ابتدا در فطرت او هست و اكتسابي نیست .

منتها به تدریج با روبه رو شدن با حوادث

زندگي، این امر در قالب قضایاي روشن تري

تبلور پیدا مي كند و به فعلیت خود

آگاهانه تري مي رسد. نه این كه نیاز به آموزش

بيروني داشته باشد یا پیدایش آن متوقف بر

ورود مفاهیم حسي به ذهن باشد.

لاك پس از این كه در كتاب اول جستار، خود

اصول فطري رها مي سازد، در كتاب 􀐅 را از شر

دوم، این سؤال را مطرح مي كند كه اگر ذهن

ما كاغذ سفیدي است كه هیچ حرفي بر آن نقش

نبسته؛ پس این همه معلومات از ك جا مي آید و

ذهن چگونه تجهیز مي شود؟ پاسخ او این است كه

همة معلومات ما بر تجربه استوار است، همة

مواد و مصالح شناخت آدمي از تجربه به دست

مي آید.

او دو منبع براي كلیه تصورات انسان بر

مي شمرد: یكي احساس ٦ كه ناظر به جهان خارج

است و از طریق حواس ظاهري به ذهن منت قل

مي شود و تصوراتي مانند سرما، گرما، نرمي،

سختي، رنگ ها و به طور كلي، كیفیات محسوسة

٣۵

بررسی انتقادي مبانی سیاست در اندیشه جان لاك

جزئي را در بر مي گيرد. دوم، تأمل ٧ كه یك

نوع حس دروني است و ناظر به جهان درون

ماست و از طریق التفات ذهن به احوال و

افعال نفس و تصورات موجود در قوة فاهمه

حاصل مي شود و تصورا تي مثل ادراك، تفكر،

تردید، باور، آگاهي و اراده را در بر

مي گيرد.

از نظر لاك، شناخت ما منحصر به این دو

منبع است هیچ تصوري در ما وجود ندارد؛ الا

اینكه از یكي از این دو سرچشمه گرفته است .

یا از ادراكاتي است كه اشیاء، مستقیماً از

كانال حواس، آن را در ذهن ما ايج اد كرده اند

یا از ادراكاتي است كه حاصل درون نگري خود

ذهن است و نسبت به فعالیت هاي دیگر ذهن،

جنبه ثانویه دارد . البته فاهمة انسان، قدرت

مقایسه، تجرید، تعمیم و تركیب دارد و از

این طریق، تصورات خود را به صورت متنوع تري

توسعه مي دهد. لاك، آن تصورات خام را كه ذ هن

در آا منفعل است، بسیط، و تصوراتي را كه

حاصل فراوري ذهني ماست، مركب مي نامد .

تصورات بسیط را ذهن نمي تواند بسازد یا

نابود كند، نسبت به آا منفعل است، اما

نسبت به تصورات مركب، ذهن فعال است و با

مایه گرفتن از چند تصور بسیط، آا را

مي سازد. تصوراتي مثل ز یبایي، انسان و عالم

از این قبیل هستند.

عبارات لاك در به كارگيري واژه تصور و نیز

بیان او در توضیح تصورات بسیط و تمیز آا

از تصورات مركب، یكدست و شفاف نیست، اما

مي توان نتیجه گرفت از نظر او تصورات ما

اعم از این كه منظور، داده هاي حسي باشد یا

صور ذهني اشیاء یا تصاویر حاصل از درون نگري

ذهني یا مفاهیم كلي و انتزاعي ساخته و

پرداختة ذهن، همگي نوعي نشانه از اشیاء

(متعلق به جهان بيرون یا درون ) است كه در

٣۶

سال دوازدهم/ شماره چهل و هشتم / زمستان 88

ذهن، حاضر است و به نوعي، آن اشیاء را باز

مي نمایاند.

لاك اضافه مي كند نباید گمان ببريم آا

دقیقاً صورت هایي مشاب ه از ویژگي هاي ذاتي

خود اشیاء هستند . احساس هایي هستند كه در

ذهن ماست . شباهتشان به اشیاء بيرون از وجود

اي خود 􀐟 ما همان اندازه است كه نام ها به مسم

شباهت دارند و از آا حكایت مي كنند. ٨

بر اساس تجربه گرایي لاك و انحصار طریق

اشاره شد ، شناخت 􀐴 معرفت به دو منبعي كه قبلا

ما از اشیاء، منحصر به تصوراتي است كه از

ویژگي هاي محسوس آا داريم . علي هذا در فصل

٢٣ كتاب دوم جستار دربارة جواهر مي گوید ما

مي بینیم تعدادي از این تصورات همواره با

هم اند؛ لذا فرض مي كنیم این موارد، همه به

یك شيء تعلق دارد . به حكم عادت، فرض

مي كنیم باید اساسي وجود داشته باشد كه این

اعراض بر آن قرار گيرند؛ از این طریق،

عقیده به وجود جوهر شكل گرفته است . لكن ما

هیچ تصوري از خود جوهر در ذهن نداريم؛ الا

اینكه صرفاً حامل فرضي نامعلوم است . آنچه

از نام این ها به ذهن تداعي مي شود، چیزي جز

همان تصورات مربوط به اوصاف محسوس آا نیست.

تصور ما از روح هم همين طور است . وقتي

مي بینیم تفكر، استدلال، ترس و امثال اینها

به خودي خود نمي تواند محقق باشند و از طرف

دیگر ناشي شدن اینها از جسم نیز معقول

نیست، نتیجه مي گيريم باید جوهري حامل یا محل

اینها باشد كه آن را روح م ي نامیم. پیچیدگي

جوهر روحاني، بیشتر از جوهر جسماني نیست .

وضوح و ابهام این دو نزد لاك یكسان است . هر

دو حاصل تصورات سادة احساسي یا ادراكي

هستند.

او حتي در خصوص فهم ما از وجود متعالي

خداوند مي گوید ما تصوراتي نظير علم و قدرت

٣٧

بررسی

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 29
  • کل نظرات : 8
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 10
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 31
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 49
  • بازدید ماه : 91
  • بازدید سال : 278
  • بازدید کلی : 16,496