loading...
مهاجران
محمدحسن اصل روستا بازدید : 216 یکشنبه 07 اسفند 1390 نظرات (0)

                                    اندیشه سیاسی جان لاک

تاریخچه  زندگی لاک:

درسال 1632 میلادی در خانواده مرفه لیبرال وآزاد منش دیده به جهان گشود،پیرو مذهب پروتستان بود،پدرش وکیل ایالتی بود ودر جنگ های داخلی (1642) به عنوان کاپیتان در لشکر داوطلبان ارتش پارلمانی خدمت کرده بود، لاک کارشناسی فلسفه ومدرک پزشکی را از آکسفورددریافت کرد، معالجه  آنتونی اشلی وپذیرش مسولیت پزشک خانوادگی اشلی، حادثه مهم زندگی اوبود،لاک دراین مسولیت بیشتر وقت خودرا صرف کمک به حامیان این لرد می نمود.لرد اشلی در1672 میلادی  رئیس دیوان عالی شد ولاک سخنگوی ،سرپرست ومدیرآن. در1669 شرکت تجاری لردهای مالک کارولینا (ویرجینا وکلمبیای فعلی ) با مدیریت لاک آغاز به کار کرد وتاسال1672 ادامه یافت .از 1673-1675 منشی شورای تجارت ومستعمرات ووزیر بازر گانی وفلاحت خارجی بود.دردو شرکت تجارت برده داری سرمایه گذاری کرده بود،وقریب 48000 جریب زمین در کارولینا داشت.1675 به دلیل بیماری سل به فرانسه رفت ودر1679 به انگلستان برگشت وبه عنوان مشاور لرد اشلی مشغول به کار شد.در1680 لرد اشلی به اتهام توطئه علیه چارلز دوم ، به هلند تبعید شد ودر 1683 درگذشت ، لا ک به خاطیر ارتبا طش با لرد اشلی درمعرض سوء ظن بود لذا به هلند رفت، پس از دستیابی ویلیام اورنج به پادشاهی ، در1689 به انگلستان بر گشت ، وبه دلیل علاقه پاد شاه به او پست وکیل حقوقی پاد شاه را پذیرفت ومدت 14 سال به حالت نیمه باز نشسته عمر خودرا سپری کرد، او بدون ازدواج وداشتن زن وفرزند درسال 1704 دار فانی را وداع نمود.

اوضاع انگلستان در قرن هفده :

 جنگ های مذ هبی (1637-1644)،نابرد باری های مذهبی،سلطنت مطلقه وشرایط بد اقتصادی دامنگیر آن بود. چارلزاول(1625-1649)، انقلاب انگلستان (1645-1649)،دیکتاتوری کرامول (1653-1658)،چارلزدوم(1660-1685)،جیمز دوم (1685-1689)، انقلاب باشکوه در 1689، مهمترین بخش های تاریخ این کشوررا سامان می دهد.

هستی شناسی :

 بحث اودر باره عالم هستی وخالق آن به تبع  بحث وی از حدود وحوزه معرفت انسان است.مانسبت به هستی خود مان علم شهودی ودرنتیجه یقینی داریم واز علم به خود به شناخت خالق هستی نائل می شویم.

درخصوص اموری  که به وسیله ای حس نمی توانیم به وجود آن ها پی ببریم فقط می توانیم ازطریق مقایسه وتمثیل موارد نا محسوس  به موارد محسوس به وجود مدارجی در امور نامحسوس پی ببریم،ا وهمچنین ، وجود عالم ما فوق عالم طبیعت را به صورت علم احتمالی می پذیرد.

دین شناسی : دین را پاسخگو به همه نیاز های انسان نمی داند ، به دین رسمی جامعه – کلیسا -  بدبین است،هیج شان حکومتی برای دین قائل نیست  ودوحوزه دین ودنیا را از هم جدا می داند،دین وهمه معارف دینی از حیطه تعقل وشناسای یقینی انسان خارج می باشد وداخل  درحوزه ایمان است.

انسان شناسی :

نسبت به سرشت انسان در مجموع نگاه خوشبینانه دارد، توجه اوبه انسان درمرحله دنیا معطوف است وحقیقت را در همین وجود مادی ودنیوی او جستجو می کند نه درورای آن.عقل وقدرت شناخت عقلانی انسان را ملاک امتیاز اوبر سایر جانداران می داند ،برای شنا خت  حقیقت انسا ن از پژوهش درباب توانای شناخت انسان آغاز می کند ومی خواهد حد فاصل بین عقیده وعلم را پیدا بکند، او شناخت  قطعی انسان رامحدود به تصورات ، آن هم تصورات بسیط وجزئی می کند وعملا بسیاری از معارف بشری را از حوزه شناسای علمی انسان خارج نموده وآن هارا به حوزه علم احتمالی منتقل می کند.به نظر او همه انسان ها هنگام ورود به جهان برابرند وهمه از یک گوهرند وهمه از استعداد های یکسان برخوردارند ،انسان را اخلاق مدار می داند، که برای شهر وندان جز عمل اخلاقی رانمی پسند د،با استفاده ازعقل وبا آگاهی از قانون وعمل به آن ،رفتار منطقی پیشه می کند وخودرا تابع قانون اخلاقی می داند،انسان لاک شاهکار خلقت خداوند وآفریننده بی نها یت دانا ست.عقل به حس مشترک یا عرف عام تقلیل پیدا میکند وهمه انسان ها به طوری مساوی صلاحیت تشخیص درست را می یابد وکاربرد عقل از انحصار عده ای خاص خارج می شود وبر این اساس دموکراسی ،تنها فلسفه سیاسی می شود که تناقض باحس مشترک پیدا نمی کند.اعتماد به عقل  تا حدی پیش می رود  که در اندیشه لاک به قانون طبیعی بدل می شود.عقل  وجود قوه ای درانسان دانسته می شود که مهم ترین عمل آن تمایز علم یقینی از علم محتمل درذهن است.کارکرد عقل درامورذیل بیان می شود:1- کشف دلایل 2- ترتیب منطقی دلایل 3- درک ارتباط بین آن ها 4- نتیجه گیری .

معرفت شناسی :

 اومعرفت را ناشی از تجربه می داند وذهن را بالوح سفید مقایسه می کند که خالی است وباتجربه پر می شود، تجربیات هم یا از طریق مشاهدات ما از جهان خارج ویا توسط قدرت فهم وادراکی که ثمره فعالیت ذهنی ماست(انعکاس) بدست می آید ذهن اطلاعات را دریافت می کند، آن ها را باواقعیت تطبیق می دهد وسعی می کند بین ذهن وواقعیت  (جهان خارج)  ارتباط  برقرار نماید وبین آن دو سنتز وازآن نتیجه گیری کند.، لذا حس وبازتاب ذهن دومنبع دانش است. او این افکار را به دو دسته بسیط ومرکب تقسیم کردند.

افکار بسیط طی مراحل احساس وانعکاس به طور کامل درذهن جای می گیرند.افکار مرکب آن های هستند که فهم آن ها بدون تکرار ، مقایسه وترکیب افکار بسیط حاصل نمی شود.

 افکار بسیط به چهار دسته تقسیم می شود :1- تنها از طریق یکی از حواس به ذهن راه می یابد مثل سفتی وسختی.2- به بیش از یک حواس احتیاج دارد مثل تصور ما در باره حرکت وفضا.3- تنها به عمل انعکاس احتیاج دارد مثل تصور ما ازفکر واراده .4- به تمام فعل وانفعالات احساسی وانعکاسی احتیاج دارندمثل تصور ما برای درک مفهوم لذت وقدرت.

   هرچیزی که درقالب تجربه قابل اثبات باشد، علمی است والا علمی نیست ، ازاین جهت اوپایه گذار پوزیتویسم هم می شود.اومنکر معرفت ذاتی وفطری است ومعرفت را ناشی از تجربه می داند.لازم به ذکر است که درباب معرفت شناسی وروش شناسی ،سنت جهان بینی خیمه ای واندیشه ای سایه خداوندی وتفکر غالب (همه با من) فروریخته وجهان بینی جدیدی مبتنی بر آزادی ومساوات تمامی انسان ها وتفکر ( همه با هم ) جانشین آن شده است که هابز ولاک آن راتحت عنوان قراداد اجتماعی به تضارب آرا گذاشته اند،امادرتاریخ نیز تحولی بزرگی رخ داده وآن فروپاشی قداست شاه است که با اعدام چارلز اول پدید آمد ونظام کهن پدرسالا ری ، کار آمدی خودرا ازدست داد.

ریشه بی نظمی در ناکار آمدی نظام سیاسی مبتنی بر جهان بینی خیمه ای است ، نظامی که با اعدام چارلز اول فروریخت وبا فروپاشی آن ، گسست عمیقی را بین فهم حقیقت وواقعیت در منظر روشنفکری جامعه قرار داد.

سه نوع معرفت :

1- شهود حسی : مستقیم وبلا واسط است مثل معرفت انسان نسبت به خودش ، این نیاز به تجربه بیرونی ندارد .

2- معرفت از طریق استدلال عقلی مثل معرفت انسان به خدا .

3- معرفت به امور د یگر : فقط از طریق حس وتجربه است .

روش شناسی :

روش او عقلی است واصل احتجاجات او براهین عقلی است ، از کلام تنها برای تائیید عقل شاهد می آورد .

شیوه انجام کار :

لاک بابحران ذهنی درمورد اعدام چارلز اول ، دیکتاتوری کرامول، جنگ های داخلی وخشونت های مذهبی ونیز رکود اقتصادی روبرو بود، به این نتیجه رسید که علت تمام این بحرا ن ها را باید درنظا م سیاسی انگلستان جستجو کرد. بنا براین تصمیم گرفت که شالوده نظام سیاسی موجودرا بشکند وموفق شد که نظریه ای پدر سالاری را مورد آزمون قراردهد، اوضمن رد سلطنت مطلقه مبتنی بر نظریه پدر سالا ری راه خودرا به سوی حکومت مشروطه می گشاید.برای استحکام پایه های دولت مورد نظر خود از وضع طبیعی شروع وتوسط قراداد اجتماعی به حکومت مشروطه دست می یابد. برای جلوگیری از مطلقه واستبدادی شدن قدرت ، حاکمیت قانون ، تفکیک قوا وسر انجام حق انقلاب را مطرح می سازد.

 برای مشخص نمودن رابط دین وسیاست حوزه های دین وسیاست را امور جداگانه می داند وهیجگدام را حق دخالت در امور دیگری نمی دهد.

 برای جلوگیری از وضع رکود اقتصادی مساله مالکیت را بسط وتفصیل می دهد ،اداره سرزمین های، در ماوراء بحار، نیز برای شکوفای اقتصادی وجلوگیری از رکود مطرح می شود.

وجه سلبی اندیشه لاک :

نفی سلطنت مطلقه (پدرسالاری):

فیلمر بحث خودرا از دوطریق دنبال کرد:1-  تکیه بر گزیده متون مقدس که مجوزی الهی برای پادشاه قائل است .2- دعوی سلطنت با آموزه های طبیعت هماهنگ است،همان طور که می توان آن را در یک خانواده یا درقلمرو حیوانات مشاهده کرد، کل بحث او وابسته به یکسان شمردن پاد شاهی با خانواده وشاه با قدرت پدری است .اوحق پادشاهان را بر آمریت پدرانه آدم وجانشینان او بنا می نهد که درهنگام حلقت به او داده شده است. این فرمانروای بر دو پایه استواراست :الف- اصل ونسب پدری ب- حق مالکیت که توسط آدم به وارثان اومنتقل شده است ودرنتیجه اولین پاد شاهان پدران خانواده ها بودند وآ نها حکومت مطلقه داشتند ، اگر قدرت مطلقه آدم درهم شکسته شود ، بنیاد استد لال فیلمر هم فرو می پاشد.لاک با استناد به کتاب مقدس ،می گوید ؛ خدا هرگز چنین سلطه منحصر به فردی را به کسی اعطا نکرده است ، زیرا هم با مقام الوهیت وهم با فرمان اولیه او ناساز گار است.

      درکتاب مقدس دارد : وخدا به آن ها برکت داد وخدا به آن ها گفت که زمین را آباد کنید وزادوولد کنید ودوباره آن را پرجمعیت ساخته تحت سلطه درآورید ،وبرماهی دریا ، پرنده هوا وتمام چیز های که بر زمین حرکت می کنند مسلط شوید.

  به نظر فیلمر تحت سلطه در آوردن همه مخلوقات جهان  حاکی از اصالت اقتدار پدری است.امالاک ،بامراجعه به کتاب مقدس وتفسیر مخلوقات خاکی؛ به احشام چهار پایان وپرندگان ، ضمن نفی هر گونه سلطه بر انسان ، به این نتیجه رسید که عطیه آدم ووراثش چیزی جز سرزمین مشترک برای استفاده نوع بشر نبوده است.

 درعبارات کتاب مقدس سلطه انسان  برانسان دیگر، دیده نمی شود، تنها چیزی که فهمیده می شود سلطه نوع انسان بر مخلوقات فروتر است، همچنین عقل سلیم نمی پذیرد که ما لکیت آدم بر تمام جهان به معنای سلطه واستعمار انسان ها باشد، وخداوند بهره مندی از نعمات را منوط به اراده انسانی دیگر کرده باشد.

  لاک پس ازآن به رد ادعای سلطه مطلق آدم بر حوا می پردازد واینکه آدم بر حوا سلطه مطلق نداشت.« اوبه زن گفت که من غم بارداری تورابه شدت مضاعف می کنم ومیل واشتیاق تو باید برای شویت باشد واوبرتوحکم خواهد کرد»، آیه فوق مربوط به قصه هبوط ونفرین خدا بر زن است وچون هردو در نافرمانی سهم داشتند ،نمی توان گفت که در چنین حالتی خدا امتیاز ویژه ای برای آدم قائل شود وقدرت مطلقه به او بدهد. درنتیجه قدرت آدم بر حوا تنها از نوع زنا شوی است نه سیاسی؛ یعنی اینکه  تمام  زن ها باید مطیع همسران باشند که ارتباط با تاسیس قدرت مطلقه سلطنتی ندارد واگرچنین باشد هریک از همسران می توانند ادعای سلطنت داشته باشند.

اما سلطه پدر برفرزند انش ، نامحدودنیست ونمی تواند فرزند خودرا به قتل برساند وکسی قادرنیست تا موجودی را که کسی دیگر ساخته است دروضعیت تباهی قرار دهد.به نظر لاک این کار ( ساختن ) مختص خداست وهیج پدر ومادری نمی تواند این ادعا (ساختن ) را نسبت به فرزندانش داشته با شد.

اگر بگوید؛ پدر به دلیل ساخت پسر این قدرت را دارد بازهم نمی توان سلطنت مطلق را برای پدر استنتاج کرد زیرا برفرض این سلطه ، مادر نیز در آن شریک است .اگرسلطه مادر بیشتر نباشد حداقل سلطه مساوی دارد.

 حتی اگر بتوان از اشکالات فوق چشم پوشی کرد ، نظریه فیلمر تازمانی قابل قبول است که فرزندان فرزندان آدم به دنیا نیامده باشند. بابه دنیا آمدن نسل دوم ،پدران ظهور می یابند که از یک منظر پدر وازمنظر دیگر فرزند محسوب می شوند، لذا اگرماهیت قدرت پدر سیاسی باشد ، چیزی جز آ شوب باقی نخواهد ماند .

 لاک ضمن تفکیک اطاعت سیاسی ودینی از اطاعت سلطان می گوید : که سلطان از لحاظ سیاسی بر پدر ومادرش سلطه دارد ودرعین حال به فرمان خدا حق سر پیچی  از فرمان پدر ومادر رادرامورغیرسیاسی ندارد.

نتیجه : لاک نه تنها سلطه پدر سالار را را درهم می شکند ، بلکه اساسا هرگونه خلق سلطه انسان بر انسان را هم باطل می سازد (واین مشکل از حکومت رامبتنی بر سبک غالب _سنت غالب می داند که اکنون کارای خودرا ازدست داده است).لذا در رساله اول حکومت انسان ها را ازبردگی آزاد می کند ودررساله دوم حکومت ، جامعه مدنی ونظام ساسی حاکم بر آن رابر پایه آزادی طبیعی انسان مطرح می کند.

 ولایت پدر ومادر بر فرزندان ناشی از تکلیفی است که خداوند بر عهده آنان گذارده ،یعنی تاوقتی که کودکان به کمال وبلوغ نرسیده اند باید از آن ها نگهداری کند .این ولایت محدود ومقید است،قدرت پدر ومادر به کلی غیر از قدرت قانونگذاری وتسلط بر جان ، مال وآزادی فرزند است. بعد از رسیدن به عقل کامل پدرومادر دیگر بر آن هاسلطه ندارند خواه دروضع طبیعی باشد وخواه دراجتماع سیاسی. اما کسانی که هر گز به درجه ای از هوشمندی وتمیز نمی رسند که بتوانند قانون را بشنا سند هیجگاه به آزادی نمی رسند.

 قدرت پدر ومادر برای حفظ سلامت بدن وتربیت نفس فرزندان است ، این قدرت به پدر ومادر تعلق میگیرد که پرستار فرزندانش باشد واگر تکالیف خودرا انجام ندهند کلیه حقوق او ساقط می شود.تکلیف پدرومادر قابل انتقال است وممکن است این وظیفه را به دست استاد بسپارند اما حرمت گذاشتن پدرومادر همچنان باقی است. زن ومرد ممکن است دو اراده مختلف داشته باشند ولذا چون مرد تواناتر است رجحان به اراده مرد داده شده است واین حق درمورد حق مخصوص زنان اعمال نمی شود ودر موارد مشترک است. قدرت شوهر چنان از قدرت سلطان مطلق دوراست که زن اغلب می تواند ودر مواردی که قوانین طبیعی وپیمان ازدواج اجازه دهد ازاو جدا شود.

 سلطه کار فرما بر کارگر موقت وناشی از پیمان است که میان آن دو در محدوده خاص است.اما بردگان به دلیل شرکت درجنگ از حق خود نسبت به هستی صرف نظر کرده اند. به تبع آن، حق آن ها نسبت به آزادی واموال هم ساقط شده، وآن هارا نمی توان اعضای جامعه سیاسی محسوب نمود.

    درکل 1-  قدرت سیاسی ادامه قدرت پدر درخانواده نیست ، زیرا به لحاظ طبیعی هیج کس قدرت حکمرانی بر کسانی دیگری را ندارد 2- قدرت محصول مالکیت نیست زیرا بین مالکیت انسان ها وکالا ها تفاوت نمی گذارید، درحالیکه  متفاوت است زیرا اشیا عقل ، اراده وتوان ندارد برخلاف انسان ها، وبدون رضایت انسان ها هیج کاری نمی شود کرد.3- قدرت محصول رضایت است لذا قدرت مال مردم است نه حاکم ، حاکم فقط مجری است.

وضع جنگ:

 هرکس که بکوشد دیگری را درزیر قدرت مطلق خود دراورد خودرا با او در وضع جنگ قرار داده است، مثل آن است که اعلام کرده باشد قصد جان اورا کرده است.لذا وضع جنگ وضع است که فرد نسبت به دیگری زور بگوید وحاکم نباشد که بتوان ازاو کمک خواست لذا فرد حق دارد شخصا به مقابله بر خیزد. حتی در اجتماع وقتی راه توسل به داور قانونی باز باشد ولی فساد دردستگاه عدالت راه یافته باشد دراین حالت نیز وضع همان وضع جنگ است. دروضع طبیعی هم زندگی انسان خالی ازمفهوم جنگ نیست واز سوی هر جنگی، وضع طبیعی را، به وضع جنگ تبدیل نمی کند.

طرح  جدید لاک مبتنی برآزادی وحقوق طبیعی انسان ها است که در وضع طبیعی وجود دارد.

وضع طبیعی :

دروضع طبعی انسان ها آزاد وبرابر اند، افراد درکار ها وتصرف در اموال شان آزادی دارند وضرورت نداردازکسی اجازه کسب بکند، ازادی در وضع طبیعی هم مطلق نیست وآزادی طبیعی به واسطه قانون طبیعی که همان قانون عقل وخدا باشد تحدید می شود ،لذا وضعیت طبیعی وضعیت مسولیت وتعهد است. همچنین قدرت وسلطه همه مردمان یکسان اند وهیج یک قدرتی بیش از دیگران ندارند زیرا همه انسان ها مخلوق خدا هستند وهمه در قوای نفسانی وجسمی برابرند وهیج کس بردیگری برتری وتسلطی ندارند.

انسان ها تابع قانون عقلی وطبیعی هستند که به همه می آموزد که هیج کس نباید به زندگی ، سلامت ، آزادی ومالکیت دیگری صدمه ای برساند. جنگ زمانی به وجود می آید که انسان ها قانون عقلی رارها کند.درنتیجه مردم از عقل طیعی ، آزادی طبیعی وحقوق طبیعی  برخودارند.( حقوق طبیعی عبارت اند ؛از حق زندگی ، حق آزادی ، حق مالکیت ، حق والدین درولایت بر فرزندان ، حق التزام به احترام ومساعدت نسبت به والدین از طرف فرزندان).دروضع طبیعی اگر کسی درمعرض خطر قرار گیرند دیگران به کمکش می آید زیرا ازعقل طبیعی وآزادی طبیعی برخوردارند،لذاحداقل مجازات وجود دارد وآن مجازات جمعی است،زیراهمه انسا نهاباهم برابرند.دروضع طبیعی حداقل ازهمکاری وجود دارد.دروضع طبیعی مالکیت خصوصی وجود دارد ومورداحترام است ودرصورت تجاوزبه مالکیت کسی دیگران به کمک اومی آیند.دروضع طبیعی شبه قانون وجود دارد.وضع طبیعی وضع ترس است نه مرگ،انسانهابه اختیارخودبرای حذف حداقل ترس به سوی قراردادمی رود.دروضع طبیعی انسان ها از حق مجازات بر خوردارند ولی ملزم به پیروی از خرد ووجدان است که آن را متناسب با قانون شکنی ودرراه ترمیم کردن ومهار مجرم اعمال می کند. دراین وضع انسان ها می توانند باهمد یگر به توافق برسند وکلیه این توافق ها برایش الزام آور است، اهمیت وضع طبیعی در صلح آمیز بودن آن است .

دومرحله درو ضع طبیعی :

1- مرحله آ غازین(پیش از رواج پول) : برابری وجوددارد.

2- مرحله متاخر ( پس از رواج پول ):پیدایش نابرابری.

     یکی از خصیصه های ذاتی طبیعت بشر  یعنی خواست مالکیت نامحدود که در مرحله اول نمی توانست فعال باشد درمرحله دوم حداکثر مجال را بدست می آورد.ازسوی درمرحله اول توانای پیروی ازراهنمای عقل ساده است وهمه مستقل ،برابر بودن وآسیب نرساندن به دارای دیگران را می پذیرد، اما درمرحله دوم که انسان ها دیگر برابر نیستند ، عقل دیگر قانون اخلاقی نیست ، بلکه نوعی توانای برای محاسبه روش ضروری حراست از مالکیت نابرابر تبدیل می شود وچنین عقلی تنها در کسانی  یافت می شوند که تا حدودی ملک واملاکی راتصاحب کرده اند.دراین مرحله دوم وضع طبیعی است که انسان ها ی لاک به توافق می رسند تا وارد جامعه مدنی شوند ، چنین توافقی باید از مالکان در برابر یکدیگر ودربرابر یک حکومت احتمالی خود سر حراست کند، ومدافع مالکان علیه غیر مالکان نیز باشد.این امر نیازمند چارچوب حکومتی است  که کنترل نهای آن دراختیار مالکان خواهد بود.

 فرضی یا واقعی بودن وضع طبیعی :

1- فرضی است ، چنانکه هابز این کار رانمود ولی درابتدا آن ابه مثابه نتیجه ای منطقی ارائه می دهد که از طبیعت فرضی او ازبشر نشات گرفته.

2- واقعی ،او آن را از شرایط بکر زیست محیطی آمریکا آغاز کرده بود. مضاف بر اینکه در جائیکه مردم برای ایجاد جامعه مدنی توافق نکرده باشند درو ضع طبیعی به سر می برند.

نقایص وضع طبیعی :

 1- نبود قدرت اجرای منسجم .

2- قدرت قانونگذاری واحد وجود ندارد ،فقط یک سری قواعد موجود درطبیعت را عمل می کند.

3- مرجع داوری بی طرف وجود ندارد، هرکسی حق مجازات مجرم را دارد وچه بسا بر اثر تمایلات نفسانی پارا ازحد فراتر بگذارد وبراثر حب نفس از دوستانش طرفداری نماید که سرانجام آن اغتشاش خواهد بود.لذا بهره وری از وضع طبیعی بسیار پایین است، مردم باتحول از وضع طبیعی  به جامعه سیاسی  از فرمان خرد پیروی می کند، واین تحول به واسطه قرار داد انجام می شود.

قرارداد اجتماعی :

  درلاک دوقرارداد وجود دارد : 1- قرارداد افراد  با همد یگربرای اینکه جامعه مدنی(سیاسی) را شکل بدهد، لذا جامعه محصول قراداد مردم است، پس ازطرف مردم حق نمایندگی دارد.البته برای ورود به جامعه مدنی توافق اکثریت لازم است نه کل .2- جامعه (نماینده مردم ) می رود باشخص ثالث (فرمانروا یا یک هیئت)  قرارداد می بندد که دولت را به وجود آورد .جامعه قدرت را به فرمانروا واگذار می کند .قرارداد دوم قرارداد اطاعت است ومردم می پذید که ازدولت اطاعت کند، دراین قرارداد مردم ودولت مسولیت های را می پذیرد.فرد وقتی وارد جامعه می شود آزادی ومالکیت را دارد وجامعه نمی تواند آن را از او بگیرد چون جامعه اورا به او نداده است ،چیزی را که نداده ا ست نمی تواند بگیرد.

انسان ها طبق قرارداد دو قدرت را واگذار می کند :

 1- اقدام برای بقا در چارچوب قانون طبیعت

2- قدرت کیفردادن به جنایات علیه قانون طبیعت.

   قدرت اول را تا آن جا تسلیم  جامعه می کند که جامعه بتواند بر اساس مقررات خود بقای او واعضای دیگر جامعه را تامین کند. چنین قانونی در بسیاری از موارد ، آزادی اورا که بر اساس قانون طبیعت از آن بر خوردارند محدود می کند.

   اما قدرت دوم را کلا ً تسلیم جامعه میکند ونیروهای طبیعی خودرا برای همکاری  وبر اساس قوانین جامعه ، در اختیار قدرت اجرای جامعه قرار می دهد، لذا در اجتماع سیاسی هر چند بخش  از حقوق خودرا به حاکمیت جامعه تفویض می کند تا امنیت اورا تامین نماید اما همچنان بخشی  ازحقوق  خودرا حفظ می نماید وآن حقوق وآ زادی های شخصی وفردی است ازجمله حق صیانت ذات ودفاع شحصی در مقابل هر کسی که دارای اورا تهدید می کند.قدرت حکومت قدرت امانی است برای فعالیت در جهت برخی هدف های معین.

چارچوب حکومت :

 مردم قدرت خودرا به جامعه می دهد ، جامعه هرحکومتی را که ترجیح دهند ،تعیین می کند، اما به دودلیل بعید است قدرت خود سرانه ای را به حکومتی بدهد: 1- افراد طبیعتا دارای قدرت خود سر ومستبدانه ای نیستند ، تا آن را به جامعه بدهد.2- تفویض قدرت خود سر ،خلاف آن هدفی است که جامعه به خاطیر آن برپا شده اسد ؛ یعنی حراست از زندگی ، آزادی ودارای.

حتی قدرت مطلق که گاهی باید پذیرفته شود (مثلا در صورت پیروزی در جنگ ) قدر ت مرگ وزندگی آ ن ها راندارد.لذا اوبه سوی  حکومت مشروطه حرکت می کند واز دولت لیبرالی که کنترل آن دردست طبقه مالکان باشد حمایت می کند.شکل حکومت او بیشتر مبتنی  بر دموکراسی مبتنی بر نظام پارلمانی  ومبتنی بر حاکمیت مردم وحتی حق فردی وجمعی برای مقاومت در مقابل حاکم است.

اوطرح نوع دموکراسی را ریخت که در آن حکومت  ایده آل حکومتی است که با توافق ورضایتمندی فرمانبرداران بنا شده اند.ودموکراسی درحقیقت به مثابه روح حکومت است نه شکلی از آن، این امر تقریبا با هرنوع سازمان وتشکیلاتی همخوانی دارد وبه شرط درک این نکته که حکومت امانت داران مردمی هستند که قدرت های خودرا به آن ها سپرده اند.

   زمانی که مردم به جامعه پیوستند  اگرکل قدرت جامعه را در اختیار اکثریت قرار می ادادند ، می شد دموکراسی، اگردر دست تعدادی اندک وارثان یا جانشینان آن ها قرار می دادادند می شد الیگارشی. اگردردستان یک فرد قرارمی داد  می شد پادشاهی یاسلطنتی. اگر دردست یک فرد ووارثان او قرار می گرفت می شد سلطنت موروثی واگردردست یک فرد برای زمان حیاتش قرار می گرفت  وپس از مرگ او جانشینی برای اوانتخاب  می شد، سلطنت انتخابی می شد.اگر در آغاز ، قدرت قانونگذاری ازسوی اکثریت به یک نفر یا تعداد از افراد ، فقط برای زمان حیات شان یا مدت زمان محدود ، تفویض شود وپس از آن مجددا به دست اکثریت باز گردد آنگاه جامعه می تواند قدرت رادر دستان هرکس که می خواهد قراردهد وشکل جدیدی ازحکومت را بنا کند. شکل حکومت بستگی به جایگاه قدرت برتر ؛یعنی قدرت قانونگذاری دارد.

لاک به اشکال مختلف حکومت اشاره کرده ، ضمن آنکه جامعه را در انتخاب صورت وابداع نوع جدیدی از آن مختار می داند ولی با توجه به بحث های لاک درباره لیبرالیسم ، حقوق طبیعی ، اصالت فرد ، مجادلاتش با فیلمر ، تساهل ونهایتا بحث درباره حکومت های مشروع ونا مشروع می توان تنها از حکومت دموکراسی به عنوان حکومت مشروع سخن به میان آورد.

بخش های مختلف یک تنواره سیاسی وتفکیک قوا :

1- قوه مقننه : هدف اصلی ورود به جامعه مدنی حفظ دارای است واصلی ترین وسیله برای رسیدن به این هدف قوانین ساخته شده توسط این قوه است که افراد آن توسط مردم انتخاب وقوانین به تصویب مردم می رسد. قوه مقننه برترین قواست وقوه مجریه وفدراتیو زیر نظر آن وطبق قوانین مصوب آن عمل می کند.

حدود قدرت قانونگذاران : 1- قوانین به اطلاع وتصویب مردم رسیده باشد2- هدف نهای آن خیر وصلاح مردم باشد 3- بدون رضایت مردم نمی تواند از مردم مالیات بگیرد4- نمی تواند این قدرت را به دیگری انتقال دهد.

2- قوه مجریه : قانون نیاز مند مراقبت واجرای دائمی است ، لذا باید قوه مجریه وجود داشته باشد ،قضاوت هم دردست این قوه است.

3- قدرت فدراتیو : وظیفه جنگ وصلح ، پیمان ها وائتلاف ها وهمه دادو ستد های که با افراد اجتماعات خارجی انجام می شود بر عهده این قوه است.

  قوه مقننه چون وضع قوانین را دائمی نمی اند می تواند بعد ازوضع قوانین تعطیل شود ودر صورت نیاز به وضع آن دوباره گرد هم آیند وافراد را که به این امر دعوت می شود قوه مجریه مشخص می کند.این قوه می تواند برای همیشه باشد ولی افراد آن برای مدت محدود عضویت داشته باشد.

    قوه مجریه وقوه مقننه برای جلوگیری از سوء استفاده باید دردستان افراد جداگانه باشد. قوه مجریه وفدراتیو واقعا قوه های مجزا از همند ولی همیشه درپیوند با یکد یگر قراردارند. اجرای قوانین دردرون جامعه وظیفه قدرت اجرای وساماندهی  امنیت وبرآورده کردن خواستهای عمومی درخارج از جامعه وظیفه قدرت فدراتیو است. این دوقوه رانمی شود به آسانی ازهم جدا کرد وهمزمان به دست افراد جداگانه ای سپرد ، زیرا که هردوی آن ها برای اعمال قدرت خود نیاز مند نیروی جامعه هستند ونباید دردست کسانی قرارداد که ازهمد یگر اطاعت نمی کند، والا جامعه مستعد بی نظمی می شود.

قدرت فدراتیو درمقایسه با قدرت اجرای کمتر از سوی قوانین ایجابی ، دائمی وپیشین مورد نظارت قرار می گیرد واختیار آن دردست  افراد دور اندیش قرار می گیرد که آن رادرراه خیروصلاح عمومی به کار می برند، زیرااین روابط متناسب با شرایط زمان صورت می گیرد.هیج یک ازاین قدرت ها آمریتی فراتر از آنچه قانون اساسی در اختیار شان گذاشته است ندارد.اگر قوه مجریه مانع ازبرگذاری جلسه قانونگذاران ویا مصوبات آن ها شود ، مردم حق دارند  این نیروها را ازسر راه بردارند.

    قدرت فراخوان یا انحلال قدرت قانونگذاری که دراختیار قدرت اجرای قراردارد ، به دلیل برتری قدرت اجرای نیست ف،بلکه ازروی اعتماد وبه صورت امانت  به او سپرده شده است ، زیرااو همیشه درجریان کار ها است وقدرت پیش بینی دارد

 لاک طرفدار برتری پارلمان بر شاه است ولی در آثارش نشانی ازدخالت موثر افراد مردم درانتخابات نیست.

 داوری در مورد اینکه قوه مقننه ومجریه بر اساس اعتماد مردم عمل نموده است یانه، برعهده مردم است .

دربرخی موارد لازم است قانون اختیاراتی ویژه ای به قدرت اجرای بدهد تا هر اقدامی را که برای حراست اعضای جامعه لازم است ، درصورت نبود قانون ، انجام دهد. این قدرت متناسب با مناقع عامه واهداف حکومت به کار گرفته شود  ودرموارد خاص اعمال شود، واگرمیان مردم وقدرت اجرای مشکل پیش آمد ،مردم جهت حل آن راروشن می کند ، واگرنشد حق انقلاب را به مردم دراین مواراد داده است.

غایت حکومت:

 دولت اجتماعی از انسان ها است که فقط برای تامین ، حفظ وپیشبرد منافع مدنی (زندگی ، تندرستی، آسایش وتملک اشیای خارجی) تشکیل شده است .قلمرو نفوذ حکومت نیز تنها شامل اور مادی ودنیوی انسان می باشد.

 نقش مردم در تعیین حکومت :

 رضایت مردم نقش اساسی دارد که خود نیز ریشه در طبیعت انسان دارد وریشه در آزادی انسان ها دارد که هیج کس را درزیر سلطه قدرت دیگری نمی توان آورد.

حق انقلاب :

چه دروضع طبیعی وچه دروضع مدنی هرگاه که تجاوزی به جان ومال صورت گیرد متجاوز خودرادروضعیت جنگ قرارداده است ،بنا براین حق انقلاب درنظریه لاک همان حق مقاومت دروضع طبیعی برای حفظ جان ومال است.نظریه انقلاب لاک بر پایه  عقلانی طراحی شده ، زیرا مردم به دلیل بدی وضع طبیعی با رهنمود عقل ازآن خارج شده ، اگر دولت دوباره همان وضع را برگرداند به حکم عقل باید از دست آن آزاد شد.اوانقلاب را هدف نمی داند بلکه وسیله ای برای قدرت اساسی جامعه می داند. لاک انقلاب راپدیده تکاملی ومطلوب نمی پنداشت وحق انقلاب نه تنها مخالفت با نظام سیاسی  لاک ندارد بلکه کاملا با آن همخوانی دارد ،اوانقلاب را پدیده خود جوش ونتیجه عدم موفقیت مردم درمخالفت های اصلاحی میداند ، لذا انقلاب لاک  انقلاب اصلاحی تلقی می شود واگربا انحلال جامعه سیاسی توام نگردد نه تنها با دولت عقل اوتناقضی ندارد بلکه حرکت معقول نیز به حساب می آید.

 با انقلاب  حکومت منحل می شود نه جامعه ،جامعه تنها باغلبه خارجی انحلال پیدا می کند.اما برای اینکه بی ثباتی دامنگیر جامعه نشود اومراحل رابرای اعتراض قائل است که آخرین مرحله وآ خرین راه علاج آن انقلاب است:

1- مخالفت با وزیران ومقامات وماموران پائین رتبه 2- مخالفت با احکام غیر قانونی اولیای امور

3- مرحله دفاع وصیانت از نفس درمقابل حکم پادشاه ومامور اوکه جان ومال انسان را مورد تهدید قرارداده است، لاک جواز مرگ مامور را صادر می کند4- مخالفت با اعمال غیر قانونی شخص اول مملکت، که انتهای این مخالفت به انقلاب ختم می شود.

 مضاف بر اینکه افراد به خاطیر ترس ومحافظه کاری به سادگی از قالب های قدیمی خارج نمی شود ودست به انقلاب نمی زند، زمان دست به این کار می زند که فواید آن بر هزینه های آن پیشی بگیرد .وازسوی چنانکه ایجاد نظام سیاسی مبتنی بر رضایت اکثر مردم است ، سر نگونی نظام سیاسی وانقلاب نیز منوط به رضایت اکثریت مردم است .علاوه برآن1- اگر این حق راهم معتقد نباشیم ، مردم که نسبت به آن ها برخورد نامطلوب صورت گرفته آمادگی دارند تادرهر موقعیتی این بار سنگین را برزمین بگذارند 2- چنین انقلاب های به دلیل سوء مدیریت های کوچک رخ نمی دهد 3- دکترین تحدید قدرت ، بهترین مانع دربرابر شورشهای است که علیه قانون اساسی واز طرف حکام صورت گرفته 4- اگر مجازبودن چنین دکترین برای صلح جهانی ازآن جهت مخرب است که باعث بروز جنگ های داخلی می شود ، بنیان چنین صلح نیز مبتنی برخشونت وچباول دزدان ومتجاوزان است که دوام نخواهند آورد5- ازسوی تغییر حکومت تاامر همگانی نشود به فایده مخالفان نخواهد انجامید ، لذا مردم تا امر همگانی نشود تحریک نمی شوند 6-دفاع از خود بخشی از قانون طبیعت است جامعه را نمی توان از آن محروم کرد.

 راه های انحلال حکومت :

1- قدرت قانونگذاری تغییرکند وقوه قانونگذاری مردم برکنار شود ویا قوانین آن ها اجرانشود

2- شهریار ازگرد همای وتشکیل قدرت قانونگذاری درزمان تعین شده مخالفت کند3- بدون رضایت مردم وبه دلیل اعمال خود سرانه شهریار ،هیئت انتخاب کنندگان ویا شیوه انتخاب در جهت مغایر با منافع همگانی تغییر کند.4- تسلیم مردم به به یک قدرت خارجی ، زیرا هدف از ورود به جامعه سیاسی حفظ جامعه آزاد ومستقل است 5-  فرمانروا نسبت به وظایف خود سهل انگار باشد 6- شهریار خلاف اعتماد عمل کند که به اوشده است .

راه های حفظ آزادی وجلوگیری از استبداد:

1- حاکمیت قانون ونظام مبتنی بر قانون اساسی

2- تفکیک قوا

3- حق انقلاب

 

 ارتباط میا ن مذهب وسیاست :

  لاک منازعات مذهبی رادراروپا معلول ترکیب دوامر کاملا متباین می داند ومی خواهد که قلمرو فعالیت دولت وکلیسا را مشخص کند.

 دولت؛ اجتماعی از انسان هاست که صرفا به منظور تامین منافع مدنی (آزادی ،بهداشت ، رفاه مادی ومالکیت ) تشکیل می گردد.

کلیسا ؛ اجتماع داوطلبانه افراد ی است که بنا برتوافق مشترک شان گرد هم آمده اند تا به طور دسته جمعی به عبادت خداوند بپردازند.درچنین اجتماعی پرداختن به امورمعیشتی ویا سیاسی راه ندارد ، ودرساحت دین توسل به قوه قهریه درست نیست ، زیرا چنین قدرتی به تمامه از آن فرمانروای سیاسی است.عملکرد مذهب درونی وبدون اعمال زور است وعملکرد سیاست اقدام از طریق قدرت است.

اما رهبران مسیحی همواره دوعقیده نادرست را ترویج نموده اند ک1- تنها یک راه صحیح به بهشت وجود دارد .2- حمایت وگسترش این راه صحیح به عهده دستگاه مسیحیت است ومجاز است  که از ابزار قدرت نیز استفاده کند.

لاک با تکیه بر دو اصل مذهب پروتستان ، سعی کرده است راه را برای تساهل هموار کند :

1- خداوند عبادت کسانی را می پذیرد که ازروی اخلاص اورا می پرستند 2- حمایت وگسترش مسیحیت تنها از طریق اقناع وعشق ونه اجبار وزور مجاز است وآن عقیده ای نجات بخش است که تنها ازروی اختیار ونه اجبار پذیرفته شده باشد.تمام ادیان بنا بر ماهیت شان چیزی نیست که بتوان آن هارا به زور برمردم تحمیل کرد وبنا براین همه ادیان ماهیتا اهل تساهل ومدارایند. هرچند که تساهل ومدارا ریشه درمعرفت شناسی اونیز دارد، زیرا با ناتوانی انسان برای دستیابی به حقیقت ، سعی کرده است تاجهان مذهبی اطراف خودرا بانگاه تجربه گرایانه موجود ،مورد تعمق قرار دهند، وبا تفهم نا کار آمدی این شناخت ، همگان را به توافق فراخواند که حاصل از شناخت تجربی است، زیرا درغیر این صورت هرکس دین خودرا درست ودین دیگران را نادرست می داند.همین طورجهت تساهل به سنت اولیه مسیح مراجعه می کند که برای دعوت مردم به مذهب به شمشیر متوسل نشد واساسا اگر قرار بود که کفار بدون اختیار وآزادی عمل به مسیحیت بگروند ، بسی ساده تر بود که خداوند سپاهیان بهشتی خودرا بر آن ها گسیل می داشت ودیگر نیازی به وعده ووعید های بهشت وجهنم نیز نبود.ازسوی تنها درشرایط آزادی کامل است که انسان فرصت می یابد تا له یا علیه نفس خود طغیان کند.

 لاک ضمن واگذاری قدرت مطلقه درونی به کلیسا دست آن را از هر هر گونه سلطه برمردم کوتاه کرده است .کلیسا قادر است که هر عضو خودرا که حریم قوانین جامعه مذهبی رانقض کرده است ، ازجامعه خود اخراج کند ولی حق ندارد اورا از حقوق وفعالیت های مدتی اش محروم سازد.حاکم مدنی می تواند وسیله سعادت افراد گمراه رافراهم نماید اما او دراین امر با دیگران مساوی است،واین وسیله هم استدلال وبرهان وتعلیم وتربیت است.این وسیله با اتکا بر کیفر ومجازات تفاوت دارد.ازسوی مجازات وزور ممکن است اذهان افراد را دگرگون نماید ،اما نمی تواند به رستگاری ارواح انسان ها کمک نماید ومجازات دولتی موجب جنگ های فرقه ای می شود.ازسوی انحراف افراد بدبختی اش دامنگیر خود اومی شود وبه دیگران آ سیب نمی رساند لذا نباید اورا درامورمربوط به زندگی این جهان مجازات کرد.

 اصول عبادات ازسوی خداوند تعین می شود وامر واجب است ولی فروعات ازطرف خداوند تعین نمی شود لذا فرمانروا حق ندارد هیج یک از مناسک را بر فرقه ای تحمیل کند ویا جلو آن رابگیرد که قبلا کلیسا آن راپذیرفته است ،وظیفه فرمانروا این است که از طریق این مناسک خساراتی به حکومت وارد نیاید وگزند مالی وجسمانی به کسی نرسد،اگر برسد او آن مناسک را لغو نمی کند ( مثلا قربانی ) ، بلکه مثلا ذبح گاوها را ممنوع می کند.لذاست که اومذهب بدون تساهل ، تساهل بدون آزادی وآزادی بدون قانون را دروغ های بزرگی می دانستند که همواره بوسیله اربابان کلیسا وحاکمان مطلقه به خدمت گرفته شده بود .

آیا فرمانروا نسبت به فرقه کافر مدارا کند؟

 آری ، زیرا در غیر این صورت ادیان مسلط در دیگر کشورها ، مسیحیان را به عنوان کافر قلع وقمع می کند. حاکم باید عقایدی را که با جامعه بشری وبا معیار های اخلاقی که برای تداوم جامعه مدنی ضروری اند ، وضدیت نداررند ، تحمل کند.

آیا اینگونه اجتماعات موجب شورش نمی شود ؟

 1- این مجامع موجب آشوب نیست بلکه ظلم وستم های که بر آنان رفته است موجب آشوب می گردد.2- جلوگیری از تساهل نسبت به کسانی که افکار متفاوت دارند منشاء همه آشوب ها وجنگ ها است.

دوشرط لازم برای برخورداری از تساهل:

1- وابستگی های مذهبی با تعلقات سیاسی که منجر به سقوط دولت می شود توام نگردد، وابستگی های مذهبی که امکان غلبه بیگانگان را فراهم کند مشمول عمل متساهلانه قرارنمی گیرد.2- برخورداری از تساهل فقط از آن موحدان است ، زیرا  استفاده از تساهل یک امتیاز مذهبی است که منبعث از ارتباط فرد با خداوند می باشد .افراد ملحد نمی توانند ادعای حقوقی را داشته با شند که صرفا ناشی از انجام خالصانه تکلیف مذهبی است.ملحدان به خاطیر عدم اعتقاد به خدا منشاء ایجاد خطر برای همنوعان خود هستند ، زیرا مبنای درست که براساس آن بتوانند رفتار اخلاقی صحیحی داشته باشند دراختیار ندارد.

لاک ومالکیت :

اگر افرادی درنتیجه احترام به مالکیت دارای سرمایه شده اند از لیاقت خودشان است ،لذا دولت نباید مخالفت بکند . ازنظر اومالکیت مکمل آزادی می شود.

   اوباتوسل به عقل وتوافق ازحق مالکیت محدود وبرابر به سوی حق نامحدود ونابرابر حرکت می کند. محل تلاقی خطوط استدلال او درباره حکومت وحق مالکیت فراهم آورنده تفاهم ایدئولوژیک بسیار بالای برای دولت سرمایه داری لیبرال مدرن است.

 مالکیت لاک برطبیعت ریشه دردو اصل دارد که از وضع طبیعی اخذ کرده است:1- مالکیت مطلق خداوند ،عقل طبیعی ایجاب می کند که به عنوان مالک مطلق اجازه دهد تا انسان ها ازنعمت های روی زمین (مشترکا) بهره گیرند، به خاطیر حق طبیعی صیانت نفس .ازسوی اگر زمین همیشه میان انسان ها مشترک بود ، همواره بدون کشت رها می شد، وبهره برداری به صورت خصوصی هم ثمر بخشی زمین را ده برابر می کند، ولی اگر این بهره برداری با مجوز همه می بود تا اخذ اجازه همگان، افراد تلف میشد، لذا، کار، جواز استفاده ازنعمت ها را ایجاد می کند، زیرا هرکس بر خود تملک دارد، نتیجتا کار دست وتن او مال خود اواست.2- ممنوعیت تجاوز به سهم غیر .افراد آزاد است هرمقدار که می خواهد بردارد ومالک شود ولی

برچسب ها جان لاك , سياسي , انديشه ,
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 29
  • کل نظرات : 8
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 3
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 21
  • بازدید ماه : 63
  • بازدید سال : 250
  • بازدید کلی : 16,468